قصه از کجا شروع شد ؟!!
دلم براش میسووزه .. !
برا کسی که کبریت برداشت و هی هیزم ریخت و آتیش کشید بهترین روزامو ..
از اینکه به هر دری میزنه تا بدترین ضربه رو به من بزنه .. دلم براش میسوزه که احساس پیروزی میکنه!
اشتباه نکن، قصه ما یه قصه عاشقونه نیست ..
حالا اگر جای من باشی که الان به این نتیجه رسیدم که خودم کبریت به دست بودم چی میگی
میدونی مهران ، اگه بخوام فلسفی حرف بزنم این میشه که زندگی و سرنوشت هر کسی دست خودشه .. اما اینطور نیست ..
بعضی وقتا واقعا آتیشی که توی روزات شعله ور شده رو نمیتونی کنترل کنی ، نه که نخوای نمیتونی..
اگرم کبریت دست خودت بوده ، آدم دیدن خاکستر روزات هستی ؟ میتونی ببینی ؟
از نو ساختن آسون نیست ، هست؟
باید چیکار کرد ؟