خلوت خیال

گاه نوشت های شخصی

خلوت خیال

گاه نوشت های شخصی

قصه ۱

قصه از کجا شروع شد ؟!!

دلم براش میسووزه .. !
برا کسی که کبریت برداشت و هی هیزم ریخت  و آتیش کشید بهترین روزامو ..
از اینکه به هر دری میزنه تا بدترین ضربه رو به من بزنه .. دلم براش میسوزه که احساس پیروزی میکنه!

اشتباه نکن، قصه ما یه قصه عاشقونه نیست ..


نظرات 1 + ارسال نظر
مهران جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ http://26th.blogsky.com

حالا اگر جای من باشی که الان به این نتیجه رسیدم که خودم کبریت به دست بودم چی میگی

میدونی مهران ، اگه بخوام فلسفی حرف بزنم این میشه که زندگی و سرنوشت هر کسی دست خودشه .. اما اینطور نیست ..
بعضی وقتا واقعا آتیشی که توی روزات شعله ور شده رو نمیتونی کنترل کنی ، نه که نخوای نمیتونی..
اگرم کبریت دست خودت بوده ، آدم دیدن خاکستر روزات هستی ؟ میتونی ببینی ؟
از نو ساختن آسون نیست ، هست؟
باید چیکار کرد ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد